Notification

بلاگ

هوش هیجانی چیست؟ صفر تا 100 هوش هیجانی مدیران

هوش هیجانی

همه ما با مفاهیمی مانند ضریب هوشی و هوش هیجانی آشناسس داریم، اما این مفاهیم معانی متفاوتی دارند. در این مقاله به هوش هیجانی، اهمیت آن و چگونگی بهبود و افزایش آن با تمرین بهبود آن در روتین روزانه، می پردازیم.

با ما همراه باشید.

هوش هیجانی (EQ) به توانایی درک، کنترل و ارزیابی احساسات اشاره دارد. برخی از محققان معتقدند که هوش هیجانی را می توان آموخت و تقویت کرد، در حالی که برخی دیگر ادعا می کنند که این یک ویژگی ذاتی است.

توانایی بیان و کنترل احساسات ضروری است، اما توانایی درک، تفسیر و پاسخ به احساسات دیگران نیز ضروری است. دنیایی را تصور کنید که در آن نمی توانید بفهمید که دوستی چه زمانی غمگین است یا زمانی که یک همکار عصبانی است. روانشناسان از این توانایی به عنوان هوش هیجانی یاد می کنند و حتی برخی از کارشناسان معتقدند که می تواند در موفقیت کلی شما در زندگی مهمتر از IQ باشد.

مقاله های توسعه فردی

نشانه های هوش هیجانی

برخی از نشانه ها و مثال های کلیدی هوش هیجانی عبارتند از:

  • توانایی شناسایی و توصیف احساسات مردم
  • آگاهی از نقاط قوت و محدودیت های شخصی
  • اعتماد به نفس و پذیرش خود
  • توانایی رها کردن اشتباهات
  • توانایی پذیرش تغییر
  • حس کنجکاوی قوی، به ویژه در مورد افراد دیگر
  • احساس همدلی و توجه به دیگران
  • نشان دادن حساسیت به احساسات دیگران
  • قبول مسئولیت اشتباهات
  • توانایی مدیریت احساسات در شرایط سخت

تفاوت بین IQ و EQ چیست؟

IQ شما معمولاً به توانایی فکری شما اشاره دارد. برخی از رایج‌ترین عناصر ضریب هوشی شامل توانایی شما در موارد زیر است:

     از منطق برای حل مسائل استفاده کنید

  • برنامه ریزی و استراتژی
  • درک ایده های انتزاعی
  • یاد بگیرند و با تغییر سازگار شوند
  • زبان را درک کنید و از آن استفاده کنید

هوش هیجانی شما (EQ) به طور کلی به توانایی شما در درک احساسات در خود و سایر افراد اشاره دارد. همچنین به نحوه استفاده شما از این آگاهی برای هدایت رفتارتان اشاره دارد. به طور کلی، اگر EQ بالایی دارید، ممکن است برایتان آسان‌تر باشد:

  • احساسات خود و دیگران را شناسایی کنید
  • با افراد دیگر همدلی کنید
  • احساسات و رفتار خود را با شرایط مختلف تطبیق دهید
  • تکانه های خود را کنترل کنید
  • مقاومت در برابر وسوسه ها و تأخیر در رضایت
  • حل تعارضات با دیگران
  • ارتباط موثر برقرار کنند

کدام یک مهمتر است؟

از لحاظ تاریخی، نمرات در آزمون‌های IQ با عملکرد تحصیلی بهتر، حقوق بالاتر و عملکرد شغلی بهتر مرتبط بوده است. با این حال، مطالعات جدیدتر سوالاتی را در مورد این نتایج مطرح کرده است.

هوش هیجانی با موفقیت شغلی منبع مورد اعتماد و روابط رضایت بخش تر ارتباط دارد. همچنین شواهدی وجود دارد که هوش هیجانی ممکن است به شما در مدیریت استرس کمک کند. یک بررسی تحقیقاتی در سال 2019 به این نتیجه رسید که هوش هیجانی می تواند به شما کمک کند تا سریعتر از استرس حاد بهبود پیدا کنید.

هر دو نوع هوش می توانند به طور چشمگیری بر کیفیت زندگی و دستاوردهای شما تأثیر بگذارند. درک و توسعه هر دو نوع هوش ممکن است بهترین گزینه برای افزایش شانس موفقیت شما در تمام زمینه های زندگی باشد.

ما در گروه مشاوران غزال برای شما یک ابزار برنامه ریزی شخصی تدارک دیده ایم.

شما با این ابزار ساده تک صفحه ای میتوانید ببینید اهداف شخصی شما با اهداف کسب و کارتان در یک راستا هست یا خیر.

تاریخچه هوش هیجانی

هوش هیجانی به عنوان یک اصطلاح تا حدود سال 1990 وارد زبان عامیانه نشد. علیرغم اینکه یک اصطلاح نسبتاً جدید است، علاقه به این مفهوم از آن زمان به شدت افزایش یافته است.

رشد اولیه

در اوایل دهه 1930، ادوارد تورندایک، روانشناس، مفهوم “هوش اجتماعی” را به عنوان توانایی کنار آمدن با افراد دیگر توصیف کرد. در طول دهه 1940، دیوید وکسلر روانشناس پیشنهاد کرد که مؤلفه های مختلف مؤثر هوش می توانند نقش مهمی در موفقیت افراد در زندگی داشته باشند.

تحولات بعدی

دهه 1950 شاهد ظهور مکتب فکری موسوم به روان‌شناسی انسان‌گرا بود و متفکرانی مانند آبراهام مزلو توجه بیشتری را بر راه‌های مختلفی که افراد می‌توانستند قدرت عاطفی ایجاد کنند، معطوف کردند.

مفهوم مهم دیگری که در توسعه هوش هیجانی پدیدار شد، مفهوم هوش های چندگانه بود. این مفهوم در اواسط دهه 1970 توسط هاوارد گاردنر مطرح شد و این ایده را معرفی کرد که هوش چیزی بیش از یک توانایی واحد و کلی است.

ظهور هوش هیجانی

تا اینکه در سال 1985 اصطلاح “هوش عاطفی” برای اولین بار توسط وین پین در پایان نامه دکتری مورد استفاده قرار گرفت. در سال 1987، در مقاله ای که در مجله منسا منتشر شد، کیت بیزلی از اصطلاح “ضریب عاطفی” استفاده کرد.

در سال 1990، روانشناسان پیتر سالوی و جان مایر مقاله برجسته خود را با عنوان “هوش عاطفی” در مجله تخیل، شناخت و شخصیت منتشر کردند. آنها هوش هیجانی را اینگونه تعریف کردند:

هوش هیجانی توانایی نظارت بر احساسات و عواطف خود و دیگران، تمایز قائل شدن بین آنها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت افکار و اعمال خود.

در سال 1995، مفهوم هوش هیجانی پس از انتشار کتاب دانیل گولمن “هوش عاطفی: چرا می تواند بیشتر از IQ مهم باشد” رایج شد.

موضوع هوش هیجانی از آن زمان تاکنون همچنان مورد توجه عموم قرار گرفته و در زمینه‌های خارج از روان‌شناسی از جمله آموزش و تجارت اهمیت پیدا کرده است. 

هوش هیجانی چگونه اندازه گیری می شود

تعدادی ارزیابی مختلف برای اندازه گیری سطوح هوش هیجانی پدید آمده است. چنین آزمون هایی به طور کلی به یکی از دو نوع تقسیم می شوند: آزمون های خود گزارش دهی و آزمون های توانایی.

آزمون‌های خودگزارش‌دهی رایج‌ترین آزمون‌ها هستند، زیرا ساده‌ترین آزمون‌ها برای اجرا و امتیازدهی هستند. در چنین آزمون‌هایی، پاسخ‌دهندگان با رتبه‌بندی رفتارهای خود به سؤالات یا اظهارات پاسخ می‌دهند. به عنوان مثال، در مورد جمله ای مانند “من اغلب احساس می کنم که احساس دیگران را درک می کنم”، یک آزمون دهنده ممکن است این جمله را به عنوان مخالف، تا حدودی مخالف، موافق یا کاملاً موافق توصیف کند.

از سوی دیگر، آزمون‌های توانایی شامل پاسخ دادن افراد به موقعیت‌ها و سپس ارزیابی مهارت‌هایشان است. چنین آزمون هایی اغلب افراد را ملزم می کنند که توانایی های خود را نشان دهند، که سپس توسط شخص ثالث رتبه بندی می شود.

اگر در حال انجام تست هوش هیجانی هستید که توسط یک متخصص سلامت روان انجام می شود، در اینجا دو اقدام ممکن است مورد استفاده قرار گیرد:

تست هوش هیجانی Mayer-Salovey-Caruso( (MSCEIT) یک آزمون مبتنی بر توانایی است که چهار شاخه مدل EQ مایر و سالوی را می سنجد. آزمون دهندگان وظایفی را انجام می دهند که برای ارزیابی توانایی آنها در درک، شناسایی، درک و مدیریت احساسات طراحی شده است.

    پرسشنامه شایستگی عاطفی و اجتماعی (ESCI) بر اساس ابزار قدیمی تری به نام پرسشنامه خودارزیابی است و شامل افرادی است که فرد را می شناسند، توانایی های آن فرد را در چندین شایستگی عاطفی مختلف رتبه بندی می کنند. این آزمون برای ارزیابی توانایی های اجتماعی و عاطفی طراحی شده است که به تشخیص افراد به عنوان رهبران قوی کمک می کند.

همچنین منابع آنلاین غیررسمی زیادی وجود دارد که بسیاری از آنها رایگان هستند تا هوش هیجانی شما را بررسی کنند.

مولفه های هوش هیجانی

محققان پیشنهاد می‌کنند که چهار سطح مختلف از هوش هیجانی شامل ادراک هیجانی، توانایی استدلال با استفاده از احساسات، توانایی درک احساسات و توانایی مدیریت احساسات وجود دارد.

    1-درک احساسات: اولین گام در درک احساسات، درک دقیق آنهاست. در بسیاری از موارد، این ممکن است شامل درک علائم غیرکلامی مانند زبان بدن و حالات چهره باشد.

    2-استدلال با احساسات: مرحله بعدی شامل استفاده از احساسات برای ارتقای تفکر و فعالیت های شناختی است. احساسات به اولویت بندی آنچه که توجه می کنیم و به آن واکنش نشان می دهیم کمک می کند. ما به چیزهایی که توجه ما را به خود جلب می کند، از نظر احساسی واکنش نشان می دهیم.

    3-درک عواطف: احساساتی که ما درک می کنیم می توانند دارای معانی گسترده ای باشند. اگر کسی احساسات خشمگینانه را ابراز می کند، ناظر باید علت عصبانیت فرد و معنای آن را تفسیر کند. به عنوان مثال، اگر رئیس شما عصبانی رفتار می کند، ممکن است به این معنی باشد که از کار شما ناراضی است، یا ممکن است صبح همان روز با شریک زندگی خود دعوا کرده اند.

4-مدیریت عواطف: توانایی مدیریت مؤثر احساسات بخش مهمی از هوش هیجانی و بالاترین سطح است. تنظیم عواطف و واکنش مناسب و همچنین پاسخ به احساسات دیگران، همه جنبه های مهم مدیریت هیجانی هستند.

چهار شاخه این مدل با پیچیدگی با فرآیندهای اساسی تر در سطوح پایین تر و فرآیندهای پیشرفته تر در سطوح بالاتر مرتب شده اند. به عنوان مثال، پایین ترین سطوح شامل درک و ابراز احساسات است، در حالی که سطوح بالاتر نیاز به مشارکت آگاهانه بیشتری دارد و شامل تنظیم احساسات است.

3 تاثیر هوش هیجانی

  1. علاقه به آموزش و یادگیری هوش اجتماعی و عاطفی در سال های اخیر افزایش یافته است. برنامه های یادگیری اجتماعی و عاطفی (SEL) به بخشی استاندارد از برنامه درسی برای بسیاری از مدارس تبدیل شده است.

    هدف این طرح‌ها نه تنها بهبود سلامت و رفاه، بلکه کمک به موفقیت تحصیلی دانش‌آموزان و جلوگیری از قلدری و خشونت است. مثال های زیادی وجود دارد که نشان می دهد هوش هیجانی چگونه می تواند در زندگی روزمره نقش داشته باشد. سایر تاثیرات هوش هیجانی عبارتند از:

    1-فکر کردن قبل از واکنش

    افراد باهوش عاطفی می دانند که احساسات می توانند قدرتمند، اما موقتی نیز باشند. هنگامی که یک رویداد احساسی بسیار شدید رخ می دهد، مانند عصبانی شدن در مشاجره با یک همکار، واکنش هوشمندانه احساسی باید مدتی طول بکشد تا پاسخ دهید. این به افراد اجازه می دهد تا احساسات خود را آرام کنند و در مورد همه عوامل پیرامون بحث منطقی تر فکر کنند.

  1. 2-خودآگاهی بیشتر

    افراد باهوش عاطفی نه تنها در فکر کردن به احساسات دیگران خوب هستند، بلکه در درک احساسات خود نیز ماهر هستند. خودآگاهی به افراد این امکان را می دهد که عوامل مختلفی را که به احساسات آنها کمک می کند در نظر بگیرند.

    3-همدلی برای دیگران

    بخش بزرگی از هوش هیجانی توانایی فکر کردن و همدردی با احساسات دیگران است. این اغلب شامل در نظر گرفتن این است که اگر در موقعیت مشابهی قرار داشتید، چگونه پاسخ می دادید.

افرادی که دارای هوش هیجانی قوی هستند، می توانند دیدگاه ها، تجربیات و احساسات دیگران را در نظر بگیرند و از این اطلاعات برای توضیح اینکه چرا افراد آن گونه رفتار می کنند، استفاده می کنند.

نحوه استفاده از هوش هیجانی

  1. هوش هیجانی را می توان به روش های مختلف در زندگی روزمره به کار برد. چند روش مختلف برای تمرین هوش هیجانی عبارتند از:

    • توانایی پذیرش انتقاد و مسئولیت
    • توانایی حرکت و ادامه دادن بعد از اشتباه کردن
    • توانایی نه گفتن در زمانی که نیاز دارید
    • توانایی به اشتراک گذاشتن احساسات خود با دیگران
    • توانایی حل مشکلات به روشی که برای همه مفید باشد
    • داشتن همدلی با افراد دیگر
    • داشتن مهارت شنیداری عالی
    • دانستن اینکه چرا کارهایی را که انجام می دهید انجام می دهید
    • قضاوت نکردن دیگران

    هوش عاطفی برای ارتباط بین فردی خوب ضروری است. برخی از کارشناسان معتقدند که این توانایی در تعیین موفقیت زندگی مهمتر از IQ بالای صرف است. خوشبختانه، کارهایی وجود دارد که می توانید برای تقویت هوش اجتماعی و عاطفی خود انجام دهید.

    درک احساسات می تواند کلید روابط بهتر، بهبود رفاه و مهارت های ارتباطی قوی تر باشد.

نکاتی برای بهبود EQ

در حالی که برخی از افراد ممکن است به طور طبیعی به مهارت های عاطفی خود دست یابند، برخی شواهد نشان می دهد که این توانایی است که می توانید آن را توسعه و بهبود دهید. به عنوان مثال، یک کارآزمایی تصادفی کنترل شده در سال 2019 نشان داد که آموزش هوش هیجانی می تواند توانایی های عاطفی را در محیط کار بهبود بخشد.

باهوش بودن از نظر عاطفی مهم است، اما چه قدم هایی می توانید برای بهبود مهارت های اجتماعی و عاطفی خود بردارید؟ در اینجا چند نکته وجود دارد که به آن اشاره میکنیم

1-خوب گوش دادن را تمرین کنید

اگر می خواهید بفهمید که دیگران چه احساسی دارند، اولین قدم توجه کردن است. برای گوش دادن به آنچه که مردم سعی دارند به شما بگویند، چه به صورت شفاهی و چه غیرکلامی، وقت بگذارید. زبان بدن می تواند معنای زیادی داشته باشد. وقتی احساس می‌کنید که شخصی احساس خاصی دارد، عوامل مختلفی را در نظر بگیرید که ممکن است در ایجاد آن احساس نقش داشته باشند.

2-همدلی داشته باشید

درک احساسات بسیار مهم است، اما شما همچنین باید بتوانید خود را به جای دیگران بگذارید تا دیدگاه آنها را به درستی درک کنید. همدلی با افراد دیگر را تمرین کنید. تصور کنید در موقعیت آنها چه احساسی خواهید داشت. چنین فعالیت‌هایی می‌توانند به شما در ایجاد درک عاطفی از یک موقعیت خاص و همچنین توسعه مهارت‌های عاطفی قوی‌تر در بلندمدت کمک کنند.

4-منعکس کننده باشید

توانایی استدلال با احساسات بخش مهمی از هوش هیجانی است. در نظر بگیرید که چگونه احساسات شما بر تصمیمات و رفتارهای شما تأثیر می گذارد. وقتی به این فکر می کنید که دیگران چگونه پاسخ می دهند، نقشی را که احساسات آنها بازی می کند، ارزیابی کنید.

چرا این شخص چنین احساسی دارد؟ آیا عوامل نادیده ای وجود دارد که ممکن است به این احساسات کمک کند؟ چگونه احساسات شما با آنها متفاوت است؟ با بررسی چنین سؤالاتی، ممکن است متوجه شوید که درک نقشی که احساسات در نحوه تفکر و رفتار افراد ایفا می کنند آسان تر می شود.

اگر می خواهید بفهمید که دیگران چه احساسی دارند، اولین قدم توجه کردن است

دام های بالقوه هوش هیجانی پایین

داشتن مهارت‌های هوش هیجانی پایین‌تر می‌تواند منجر به تعدادی از دام‌های بالقوه شود که می‌تواند بر حوزه‌های مختلف زندگی از جمله کار و روابط تأثیر بگذارد.

افرادی که مهارت‌های عاطفی کمتری دارند، بیشتر مشاجره می‌کنند، روابط با کیفیت پایین‌تری دارند و مهارت‌های مقابله عاطفی ضعیفی دارند.

پایین بودن هوش هیجانی می تواند معایب زیادی داشته باشد، اما داشتن سطح بسیار بالایی از مهارت های عاطفی نیز می تواند با چالش هایی همراه باشد. مثلا:

    تحقیقات نشان می دهد که افراد با هوش هیجانی بالا ممکن است در واقع خلاقیت و نوآوری کمتری داشته باشند

    افراد با هوش هیجانی بالا ممکن است از ترس آسیب رساندن به احساسات دیگران، در ارائه بازخورد منفی دچار مشکل شوند.

    تحقیقات نشان داده است که EQ بالا گاهی اوقات می تواند برای اهداف دستکاری و فریبنده استفاده شود.

چرا هوش هیجانی در محیط کار مهم است؟

طرز تفکر قدیمی بر ضریب هوشی افراد تأکید داشت. اگر فردی ضریب هوشی بالایی داشت، به این معنی بود که بسیار قابل استخدام است. این ایده در سال‌های اخیر تغییر کرده است زیرا سازمان‌های بیشتری متوجه می‌شوند که برای اینکه فردی یک کارگر عالی باشد، بیش از یک ضریب هوشی بالا لازم است. بله، سازمان‌ها همچنان می‌خواهند افراد باهوش را استخدام کنند، اما مهم‌تر از آن، کارمندی است که بداند چگونه در محیط اداری با همه فراز و نشیب‌هایش حرکت کند. از این نظر، هوش هیجانی (که EI یا EQ نامیده می‌شود) ممکن است نسبت به IQ عامل مهم‌تری در موفقیت باشد.

آنچه محققان یافتند مدیران به سرعت به اهمیت هوش هیجانی در محل کار پی می برند. در یک نظرسنجی اخیر، بیش از 40 درصد از رهبران اظهار داشتند که هوش هیجانی در سه سال آینده یک توانایی “واجب” خواهد بود. تحقیقات بیشتر نشان می‌دهد که چرا مدیران می‌خواهند کارکنانشان در محل کار هوش عاطفی داشته باشند. در اینجا نگاهی گذرا به برخی از اعداد آمده است:

    مطالعه ای در دانشگاه کالیفرنیا برکلی نشان داد که هوش هیجانی در پیش بینی موفقیت افراد چهار برابر بهتر از اندازه گیری IQ است.

    به طور متوسط افرادی که هوش هیجانی بالاتری دارند، بیشتر از افرادی که هوش هیجانی پایینی دارند درآمد دارند.

    وقتی به افراد برتر در شرکت ها نگاه می کنیم، 90 درصد از آنها نمرات هوش هیجانی بیشتری دارند.

    یک مطالعه داخلی توسط PepsiCo نشان داد که مدیران با هوش هیجانی قوی‌تر در محل کار تا 20 درصد از اهداف درآمد سالانه خود بهتر عمل کردند.

از این آمار و بسیاری موارد دیگر، جای تعجب نیست که شرکت‌ها علاقه شدیدی به استخدام افرادی داشته‌اند که هوش هیجانی نشان می‌دهند. آنها می‌خواهند عملکرد تیم‌هایشان را بهتر ببینند و درگیری‌ها را به شیوه‌ای بالغ مدیریت کنند. از آنجایی که سازمان‌های بیشتری درک می‌کنند که چرا هوش هیجانی اهمیت دارد، توسعه ویژگی‌های فردی با نمره EQ بالا برای افراد اهمیت فزاینده‌ای پیدا کرده است.

هوش هیجانی توانایی نظارت بر احساسات و عواطف خود و دیگران است

عناصر هوش هیجانی در محیط کار

دانیل گولمن، زمانی که برای اولین بار هوش هیجانی را رایج کرد، این مفهوم را به چهار عنصر تقسیم کرد: خودآگاهی، خودتنظیمی، همدلی و مهارت اجتماعی. تحقیقات بیشتر در مورد این ایده، با برخی از کارشناسان از جمله انگیزه به عنوان یک عنصر اضافی، گسترش یافته است. این عناصر کلیدی مجزا همگی در کنار هم برای ارتقای هوش هیجانی در محل کار کار می کنند.

دسترسی به ادامه این محتوا مخصوص اعضای اوج است. برای عضویت بر دکمه زیر کلیک کنید.

سوالات متداول درباره هوش هیجانی

هوش هیجانی (EQ) به توانایی درک، کنترل و ارزیابی احساسات اشاره دارد. برخی از محققان معتقدند که هوش هیجانی را می توان آموخت و تقویت کرد، در حالی که برخی دیگر ادعا می کنند که این یک ویژگی ذاتی است.

تعدادی ارزیابی مختلف برای اندازه گیری سطوح هوش هیجانی پدید آمده است. چنین آزمون هایی به طور کلی به یکی از دو نوع تقسیم می شوند: آزمون های خود گزارش دهی و آزمون های توانایی.

محققان پیشنهاد می‌کنند که چهار سطح مختلف از هوش هیجانی شامل ادراک هیجانی، توانایی استدلال با استفاده از احساسات، توانایی درک احساسات و توانایی مدیریت احساسات وجود دارد.

    1-درک احساسات:

    2-استدلال با احساسات:

    3-درک عواطف:

4-مدیریت عواطف

اشتراک گذاری:

دیدگاهتان را بنویسید

تلفن همراه

برنامه ریزی شخصی یک صفحه ای

Hidden

توسعه فردی مدیران و رهبران

کپی کد تخفیف ۷۵ درصدی
COPIED
ghazal COPIED

برنامه‌ریزی شخصی یک صفحه‌ای