تصمیم مارک چِین برای ماندن در خارج از کشور یا برگشت به خانه بعد از انتصاب مهاجرتی
مارک چین در حالیکه روی چمنها نشسته بود هوای کشور انگلیس را نفس می کشید و در حال آفتاب گرفتن زیر نور خورشید تابستان احساس رضایت داشت. او و خانوادهاش روز یکشنبه در یک پارک محلی همراه با همسایه های خود پیکنیک داشتند. همسرش لیندا[1] در فاصلهای اندکی از وی با خوشحالی با هاوارد[2] صحبت میکرد. دو فرزند او نیز همراه با بچههای کوچک هاوارد در حال بازی با سگشان بودند.
نگاهکردن به آنها خاطرات دلنشینی از زمان حضور در انگلستان برای او زنده میکرد. تقریبا 5 سال قبل مارک یک انتصاب مهاجرتی را پذیرفته و همراه با خانوادهاش از سنگاپور نقل مکان کرده بود. او خوشحال بود که آنها توانستند با خوشحالی در آنجا حضور داشته باشند، دوستان خوبی پیدا کرده و به خوبی جذب فرهنگ و سبکزندگی در انگلستان شوند.
مارک آهی کشید. فکر تفییر بعدی کاری او را به خودش آورد. انتصاب بینالمللی او در انگلستان سه ماه دیگر به پایان میرسید. در این مدت او یا باید به دنبال یک شغل بینالمللی دیگر میبود یا اینکه به سنگاپور باز میگشت. تصمیمگیری برای اقدام بعدی هیچ وقت تا این اندازه دشوار نبوده است. این بار می بایست جوانب بسیاری را در نظر می گرفت. نه تنها می بایست به نیازهای توسعه ی شغلی خود توجه کند، بلکه نیازهای همسر و فرزندانش را نیز باید در نظر میگرفت. مارک میدانست که شرکت منتظر پاسخ او طی چند روز آینده است. اما به نظر نمیرسید که بحثهای وی با لیندا در رابطه با جوانب مثبت و یا منفی به هر گزینهی شغلی به هیچ نتیجهای نرسیده بود. او هر چه بیشتر به این موضوع فکر میکرد، گیجتر و ناامیدتر میشد.
افکار مارک خاطرهی مربوط به تصمیمگیری حساس حرفهای او در گذشته و سلسله اتفاقاتی که سبب ناراحتی کنونی اش شده بود را برایش یادآوری می کرد.
تنها در مسیرهای شغلی: مجموعه ای از انتصابهای شغلی بین المللی
مارک فعالیت خود را در یک شرکت تابعه از شرکت مشاورهای ژاپنی در سنگاپور آغاز کرده و مجموعهای از انتصابهای شغلی بینالمللی را برعهده گرفت. کار در هر کدام از این مشاغل در حدود یک سال به طول انجامید و او را تا ژاپن، ویتنام و مالزی برد. وظیفهی او کمک به شرکتهای خارجی برای کشف و ارزیابی ادغام و یا فرصتهای تملک در آسیا و همچنین مذاکره و بستن قراردادها بود. انجام این وظایف آسان بود. او همیشه ایده زندگی و کار در خارج از کشور و یادگیری در رابطه با فرهنگهای جدید را دوست داشت. به عنوان یک فرد مجرد که پدر و مادرش خیلی پیر نبودندو میتوانستند از خود مراقبت کنند هیچ چیزی نمیتوانست مانع او شود.
برگشت به خانه: شروع یک زندگی کاری و خانوادگی جدید
پس از 6 سال زندگی در خارج از کشور مارک ازدواج کرد و فکر کرد که زمان آن فرا رسیده است که به سنگاپور برگشته و زندگی خانوادگی خود را شروع کند. او به شرکتی که زیر مجموعهی شرکت سنگاپوری اینرجیم[3] بود، پیوست. اینرجیم یک شرکت بینالمللی با جایگاه پیشرو در تعدادی از صنایع بود، از جمله صنایع شیمیایی، پلیمر، مراقبتهای بهداشتی، گاز و محصولات مرتبط. مجل دفتر مرکزی این شرکت در انگلستان فرار داشت و تعداد کارمندانش در سرتاسر دنیا در حدود 60000 بود. این شرکت فعالیتهای گستردهای در اروپا، آمریکای شمالی و جنوبی و اقیانوسیه داشت. مارک در حالیکه در میانهی زندگی کاری خود فرار داشت به این شرکت پیوست و به عنوان مدیر بازاریابی در بخش محصولات شیمیایی مشغول به کار شد و مسئولیت حسابهای شرکته%