اجازه ندهید تمرکز بر بهرهوری، خلاقیت شما را نابود کند!
اگر بخواهید یک روز کاری پربار را تصور کنید، چگونه به نظر خواهد رسید؟ آیا با سحرخیزی، بررسی لیست وظایف روزانه، نوشیدن چند لیوان قهوه غلیظ پیش از تمرکز روی کار شروع میشود؟ یا اینکه روزی را تصور میکنید که مدام در حال کش و قوس و خیالپردازی با خیره شدن به نقطه نامعلومی در هوا هستید؟! کمتر کسی فکر میکند که این دو سناریو یکسان به نظر میرسند! و متاسفانه، ما با این طرز تفکر دوگانگی شدیدی مابین دو مفهوم خلاقیت و بهرهوری ایجاد کردهایم.
امروزه، دنیای کاری ما دچار وسواس بهرهوری شده است. به صورت مداوم در زمینه راهبردهای بهرهوری مدیران و تبدیل آنها به یک مدل کاربردی برای پیشبرد سریع مطالعه میکنیم. توسط انواع کتابها، مقالات و متخصصانی احاطه شدهایم که اصرار دارند زمان محدود خود را مدیریت و ابزارهای دیجیتالی عامل عدم تمرکز را خاموش کنیم و به فضاهای آرامی برویم تا تمرکزی سخت بر کار خود داشته باشیم. اما این تلاش بیرحمانه برای افزایش بهرهوری یکی از مهمترین تواناییهای ما در محیط کار را تضعیف میکند: خلاقیت. از هم اکنون باید هشدار داد که در آینده-زمانی که هوش مصنوعی تمام وظایف سرسری و روتین کار روزمره را انجام میدهد-با ارزشترین مشارکت ما در کار، نبوغ ذاتی و تدبیر سازنده خودمان خواهد بود.
بنابراین چگونه میتوان شرایط و محیط مطلوبی برای بروز خلاقیت ایجاد کرد، به ویژه زمانی که روتین کاری ما تنها به سمت لیستی خنثی از شرح وظایف روزانه گرایش پیدا میکند؟
این اظهار نظر از آرون سورکین[1] فیلمنامهنویس را که خالق ایده برنامه تلویزیونی وست وینگ[2] و فیلمهایی مانند مانیبال[3] هست در نظر بگیرید. سورکین در مصاحبه با هالیوود ریپورتر گفت که روزی 6 بار دوش میگیرد! البته توضیح میدهد که اختلال روانی “ترس از میکروب[4]” ندارد ولی زمانی که کار نویسندگیاش خوب پیش نمیرود، دوش میگیرد، لباس جدید میپوشد و از نو شروع میکند. در واقع بهترین ایدهها برای سورکین نه در شرایط کاری متمرکز، که هنگام دوش گرفتن بروز کرده است. بنابراین او حمام کوچکی در گوشهی دفتر کار خود نصب کرد تا به صورت مداوم از آن استفاده کند. سورکین فرایند کاری خود را به این صورت تکرار میکند تا بالاخره ایدههای اصیل را هدف بگیرد.
ایده شش بار دوش گرفتن در روز ممکن است برای بعضیها عجیب باشد و برای بسیاری از افراد اصلا عملی نباشد، اما نظر سورکین به من، بهترین توصیهای که در زمینه خلاقیت شنیدهام را یادآوری میکند.
در سال 1939، جیمز وب یونگ[5]، مدیر اجرایی تبلیغات خیابان مدیسون در منهتن نیویورک، راهنمای صریحی برای فرایند خلاقیت به نگارش درآورده است: تکنیکی برای خلق ایدهپردازی. در این کتاب وب یونگ به ما یادآوری میکند که “یک ایده چیزی بیشتر یا کمتر از ترکیب جدیدی از عناصر قدیمی نیست”. در این نگرش، مفهوم خلاقیت در واقع توانایی (و هنر) ایجاد روابط جدید مابین انگارههای آشنا است. پنجاه سال بعد، استیو جابز مورد مشابهی را دریافت کرد:”خلاقیت فقط ارتباط دادن چیزها با یکدیگر است. زمانی که از افراد خلاق میپرسید چگونه کاری را انجام دادند، کمی احساس گناه میکنند زیرا واقعا کار خاصی را انجام ندادهاند بلکه فقط مفهوم جدیدی را کشف کردهاند. زیرا این افراد قادر به اتصال تجارب مختلف با یکدیگر و ترکیب چیزهای جدید بودهاند”.
وب یونگ همچنین تکنیک بسیار سادهای را برای تفکر خلاق ارایه میدهد:
در درجه اول، باید مواد خام مورد نیاز را به عنوان محرک جمعآوری کنید! انگارههای انگیزشی مرتبط با حوزه مورد علاقه خود را جمعآوری کنید. یونگ هشدار میدهد که این فرایندی سیستماتیک و مشقتبار است. برای مثال، در این مرحله من خود را وادار به بازبینی و مطالعه برگههای (تب) گوگل کروم میکنم که پیشتر باز کرده و نخوانده رها کردهام. شاید ایدههای جدیدی از دستم رفته باشند!
در مرحله بعد، باید از نظر ذهنی مواد اولیه را کاملا تجزیه و تحلیل کنید. پیشنهاد وب یونگ یادداشتبرداری-گویا امتحان نهایی دبیرستان دارید-و تلاش برای یافتن ارتباط مابین عناصر کلیدی یادداشتها است، گویا پازلی را کامل میکنید. مانند مرحله قبل وب یونگ هشدار میدهد که این فرایند میتواند ذهن شما را تحت فشار قرار دهد. پیشنهاد او مخلوط کردن کارتهای یادداشت با یکدیگر در جستجوی ارتباطات جدید است. برای این مرحله، من بر ایجاد ارتباط مابین یادداشتهایم از طریق ترسیم نقشه ذهنی تمرکز کردم.
آخرین گام این روش بزرگترین طلسمی است که در برابر دنیای بهرهوریزدهی ما قرار میگیرد. راه حل سادهی هیچ کاری نکردن! برگردیم به دوش گرفتن سورکین، وب یونگ از ما میخواهد که راههایی برای درگیر کردن ناخودآگاه خود بیابیم: “شما کل موضوع مورد بررسی را کنار میگذارید و مشکل کاری خود را تا حد امکان فراموش میکنید” و بعد “به سوی کاری/چیزی بروید که تصورات و احساسات شما را تحریک کند”. بعد یکدفعه در حالت پیادهروی، گوش دادن به موسیقی، تماشای فیلم یا زیر دوش ایدهها از ناکجا سرازیر میشوند.
این رویکرد که در طول زمان ثابت شده میتواند برای خیلی از افراد مفید واقع شود. بهترین ایدهها در شرایط غیر کاری به سراغ ما میآید. تاریخ نیز مثالهای زیادی از بنیانگذاران خلاقی را به ما نشان میدهد که در تعطیلات به ایدههای نوینی رسیدهاند. لین مانوِل میراندا[6] به ایده بیلیون دلاری نمایش موزیکال خود-همیلتون[7]– در حین استراحت در ساحلی در مکزیک دست یافت. کوین سیستروم[8]، خالق اینستاگرام، در حال قدم زدن در ساحل بود که ایده ایجاد این اپلیکیشن به او الهام شد. این پدیده کاملا نشان میدهد که خلاقیت از طریق تمرکز عمیق و موثر ایجاد نمیشود بلکه در کمال ناباوری در شرایطی دیگر رخ میدهد.
عصبشناسان نیز در تایید این حقیقت، خاطر نشان میسازند که این وضعیت غیرمتمرکز ذهن در حالتی رخ میدهد که حالت پیشفرض ذهن فعال شده باشد. مفهوم “حالت پیشفرض ذهن” در دهه 1970 میلادی ارایه شد. زمانی که دانشمندان دریافتند که حتی در شرایط استراحت نسبت وسیعی از اعصاب مغز فعال است. اکثر ما این حالت را وقتی تجربه کردهایم که ناگهان غرق خیالپردازی ناخودآگاه میشویم. جالب این که همین لحظات بیحوصلگی و خیالپردازی میتواند ایدههای بکری را بپروراند. حال آن که متاسفانه دنیای امروز فرصتی برای چنین لحظاتی برای ما باقی نگذاشته است.
از نظر ما بهترین پاسخ به تقاضای روزافزون خدمات، بهینهسازی بهرهوری کاری است. اما این تلاش بیرحمانه برای دستیابی به بهرهوری کاری به وسواس بیش از حد در جهت تصحیح و اصلاح نتایج کاری منجر شده است. اگر ما واقعا به اصالت تفکر خلاق ارزش نهیم، درمییابیم که بهرهوری و خلاقیت دو روی یک سکه هستند و با یکدیگر رخ نمیدهند. بهرهوری مفهومی متمرکز و خلاقیت انگارهای غیرمتمرکز و عموما آشفته است.
اگر روز کاری شما چیزی بیشتر از مجموعهای از جلسات کاری و بررسی ایمیلها است، شما باید بر تجربه آرون سورکین تکیه کنید و از خود بپرسید: آن لحظه خاص من برای دستیابی به ایدههای خلاق و نوآور کجاست؟ لیست وظایف روزانه خود را کنار بگذارید و از میز کارتان دور شوید. هر روز لحظهای را به “هیچ کاری نکردن” اختصاص دهید. استراحتی که به ذهن خود در این بازه زمانی میدهید میتواند به بهترین ایدههایتان منجر شود.
نویسنده: بروس دیزلی (Bruce Daisley)
منبع: سایت HBR.org
پانویسها
[2] West Wing
[3] Moneyball
[5] Webb Young